خاطرات سربازی

در این بخش اتفاقاتی که از شروع خدمت سربازی برای من افتاده است را برای جلو گیری از فراموشی خودم واستفاده آشخورهای جدید و تجربه بدست آوردن آنها یادداشت میکنم

Friday, December 22, 2006

دوشنبه 85/8/15

خوشبختانه دردی که در زانوم از دیروز سر رژه شروع شده بود، به خاطر بستن شال گردن دور زانوم کمتر شده. ولی نتوانستم بهداری رو متقاعد کنم تا به بیمارستان اعزامم کنه. ولی ورزش رو پیچوندم تا ببینیم چهارشنبه رو چیکار میکنم... اوه اوه اوه نزدیک بود. سرهنگ اومد تو کلاس چند تا گیر داد و رفت. امروز رو مرخصی دارم و میرم خونه. مامن و بابا میرند به رستوران برای ختم مادر زن عموجان مهدی. باید یه کش هم برای درد زانوم پیدا کنم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

 

pharmacy magic