چهارشنبه 85/8/17
ساعت 6 امروز اولین جلسه موسیقی بود که تشکیل شد( یک سهتار، یک ویولن، یک ضرب و خواننده به همراه خودم).از اونجا که کوک سنتور من همایون بود چند تا چیز هم تو همایون زدیم که البته خیلی هم هماهنگ نبودیم.
جلسه که تموم شد اومدیم سر کلاس. سروان بیات خیلی ناراحت بود از اینکه میدید بچهها بدون کسب اجازه از او رفته بودند عقیدتی سیاسی وبهداری. البته اکثر بچهها برای فرار از ورزش با تفنگ خودشون رو به بهداری دعوت کرده بودند که همین باعث ناراحتی سروان شده بود. برای رژه ساعت 2 تا 4 هم بچهها رو از صف خارج کرد. نمیدونم چه بلایی میخواد سر بچهها بیاره. البته چند تا از بچهها هم زرنگی کردند و نرفتند جزو جریمهایها. الآن سر ساعت تمرین رژه است و بچهها دارند رژه میرند. من هم سر کلاس نشستم و عصام هم کنارم است. البته درد ضعیفی رو هم تو زانوم احساس میکنم. امیدوار بودم با وجود عصا درد زانوم بهتر بشه ولی فقط یه کمی تغییر کرده.
جلسه که تموم شد اومدیم سر کلاس. سروان بیات خیلی ناراحت بود از اینکه میدید بچهها بدون کسب اجازه از او رفته بودند عقیدتی سیاسی وبهداری. البته اکثر بچهها برای فرار از ورزش با تفنگ خودشون رو به بهداری دعوت کرده بودند که همین باعث ناراحتی سروان شده بود. برای رژه ساعت 2 تا 4 هم بچهها رو از صف خارج کرد. نمیدونم چه بلایی میخواد سر بچهها بیاره. البته چند تا از بچهها هم زرنگی کردند و نرفتند جزو جریمهایها. الآن سر ساعت تمرین رژه است و بچهها دارند رژه میرند. من هم سر کلاس نشستم و عصام هم کنارم است. البته درد ضعیفی رو هم تو زانوم احساس میکنم. امیدوار بودم با وجود عصا درد زانوم بهتر بشه ولی فقط یه کمی تغییر کرده.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home