خاطرات سربازی

در این بخش اتفاقاتی که از شروع خدمت سربازی برای من افتاده است را برای جلو گیری از فراموشی خودم واستفاده آشخورهای جدید و تجربه بدست آوردن آنها یادداشت میکنم

Sunday, December 31, 2006

سه شنبه 85/8/23

مطابق معمول امروز هم ساعت 6 صبح رفتم حسینیه. از سنتور هم اصلا خبری نبود، ظاهرا به حفاظت اطلاعات هم خبر داده بودند. ولی نمی دانم پیدا میشه یا نه. الان که ساعت 10/7 صبح است همه بچه های آسایشگاه و افسران رفتند مسجد که قرار است آقای قراتی برای بچه ها صحبت کنه. ولی من و یک نفر دیگه موفق به پیچوندن شدیم. اون که دائم تو دستشویی و من هم که به خاطر پام به جای نگهبان اسلحه خانه ایستادم.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

 

pharmacy magic